سلام مرد گم شده یقصه ها
خوبی ؟
هنوز خوابی یا
جنگلهای بی من را
با نگاه مبهمت نگاهمی کنی
که قرار بود کلبه ایباشد آنجا و
من و تو
و گاهی بچه آهوها
که حیرت زده از بوسههای نابهنگام ما
رم می کردند
یادت هست چقدر قراربود
کنار آتش و دریا
و سر بر شانه هایمردانه ات
چشمهایم را به رویهرچه فاصله هست
ببندم
و دست هایت را
با نگشوده ترین گرهی دستانم
تا ابد ببندم ؟
یادت هست چقدر نوازشمی خواستی
در گوشهایم بخوانی
و عمیق ترین واژه هایدوستت دارم را
از لبهایم بخواهی ؟
بگذریم
حالا که تو گم شده ای
پس حساب بی حساب
شاید باز هم برایتنامه بنویسم
و توی صندوق قدیمیمادربزرگ
پنهان کنم
بعدها
نوه هایم
اگر دیدند و خواندند
حتما با حیرت بهیکدیگر خواهند گفت
چه عجیب
مادربزرگ با آنچروکهای صورتش
و عصای همیشگی اش
می توانسته عاشق همباشد ؟
؟ ,های ,ی ,هست ,گم ,ببندم ,گم شده ,هست چقدر ,قرار بود ,قصه ها ,یادت هست
درباره این سایت